جدول جو
جدول جو

معنی هلال هلال - جستجوی لغت در جدول جو

هلال هلال
(هَِ هَِ)
لخت لخت. پاره پاره. (غیاث). قاچ قاچ:
اگر ز سنگ حوادث شود هلال هلال
صدا بلند نگردد ز جام درویشان.
صائب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ لِ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان بابل که 265 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه کاری و محصول عمده اش برنج، صیفی، کنف، پنبه، غله و نیشکر است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
به سادگی، به زودی
فرهنگ گویش مازندرانی
باز باز، گشاد گشاد، به راه افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی